سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی در همایش ملی عشق و محبت از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام

عشق خداوند به بندگان در پرتو عشق به ذات است

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی، رئیس مؤسسه پژوهشی اسرا ۴ اردیبهشت‌ماه در همایش ملی «عشق و محبت از دیدگاه اهل بیت(ع)» در ارائه مقاله خود با عنوان «قلمرو عشق» با بیان اینکه ابتهاج روح عشق است، شوق تتمیم، عشق است و بر اساس این نگرش، برترین عشق، برترین عاشق و برترین معشوق، ذات الهی است که هم عاشق، هم عشق و هم معشوق است.

 

عشق خداوند به بندگان در پرتو عشق به ذات است 
وی افزود: اگر بخواهیم خدای عالم را به لحاظ حیات و زندگی توصیف کنیم، زندگی او عاشقانه است و عشق او به بندگان و خلق در پرتو عشق به ذات است؛ او اولاً به ذات به خود عاشق است و چون خلق و هستی از او زاده شده است به تبع عشق به خود به خلق هم عاشق است و محبت دارد. 
حیات با دو عنصر اندیشه و انگیزه شکل می‌گیرد
جوادی آملی به تبیین نگرش فلسفی و عقلی درباره عشق که هم جایگاه عشق در نگرش معرفتی روشن شود و هم میزان تأثیر و قلمرو عشق روشن‌تر شود، پرداخت و گفت: حیات با دو عنصر اندیشه و انگیزه شکل می‌گیرد؛ حیات عبارت است از دو حقیقت آمیخته به هم که البته حکما در این آمیزش اندیشه و نگیزه سخنان فراوانی دارند. دو امر نیستند که با هم متحد می‌شوند بلکه در حوزه ذات الهی این‌ها دارای وحدت هستند نه اتحاد؛ اینکه اندیشه و انگیزه چگونه با هم پیوند می‌خورند تا حیات را بسازند که حیات یک حقیقت بسیطی شود خود جای بحث و نظر دارد اما حیات در هر حد و میزانی که باشد از این دو حیث اندیشه و انگیزه ترکیب یا تشکیل می‌شود.
رئیس مؤسسه پژوهشی اسرا ادامه داد: هرچه که اندیشه ضعیف‌تر باشد انگیزه هم به تبع ضعیف خواهد بود، حیات هم ضعیف می‌شود و هرچه که اندیشه برتر و والاتر باشد، انگیزه کامل‌تر و پررنگ‌تر و حیات کامل‌تر می‌شود.
وی یادآور شد: وقتی حیوان را معرفی می‌کنند می‌گویند حیوان حساس متحرک به میل است یعنی به لحاظ معرفتی حس دارد نه خیال و وهم نه عقل و قلب اما به لحاظ انگیزشی میل دارد؛ حیوان حساسی است که حرکت او بر اساس میل است و از این بالاتر اگر انسان از دایره ادراک حسی به ادراک وهمی و خیالی آمد اهل هوا و هوس شد به لحاظ معرفتی خیال و وهم او را تأمین می‌کند ولکن به لحاظ انگیزشی هوا و هوس او را اداره می‌کند.
جوادی آملی اظهار کرد: آن‌هایی که در فضای خیال حرکت می‌کنند و درک خیالی دارند و به لحاظ عملی و حرکت بر اساس هوا و هوس حرکت می‌کند را خداوند با این آیه معرفی می‌کند و خود را از آن‌ها بری می‌داند و آن‌ها را دوست ندارد.

 

 

کسانی که در عالم عقل و اندیشه سر نمی‌کنند، در حد متوسط بین حیوان و انسان هستند
وی با اشاره به آیه ۱۸ سوره لقمان «... إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛... خدا خودپسند لافزن را دوست نمى دارد» گفت: مختال یعنی به لحاظ درکی و ادراکی در حد خیال و وهم زندگی می‌کند و به لحاظ انگیزشی اهل تکبر و فخر است، او متحرک بالهوس و هواست؛ آن‌هایی که در عرصه خیال و وهم ماندند و در عالم عقل و اندیشه سیر نمی‌کنند انسان نیستند و در حد متوسط بین حیوان و انسان هستند و از آن‌ها به عنوان متحرک بالهوا یاد می‌کند.
رئیس مؤسسه پژوهشی اسرا ادامه داد: مرتبه ثالثه این است که انسان از حس و وحی برتر آید به مرحله عقل برسد و بتواند حقائق را تعلق و تصور کند به فایده آن‌ها و تصدیق کند و اینجاست که اراده شکل می‌گیرد یعنی اگر نفس را در دو ستون عقل نظری و عقل عملی ببینیم و عقل نظری را با اندیشه و عقل عملی را با انگیزه مشاهده کنیم این دو سطوح هرچه بالاتر می‌آید حیات کامل‌تر ایجاد می‌کند و زندگی سرشار از ادراک و محبت و اراده را با هم توأم می‌کند.

 

 

انسان از آن زمان آغاز می‌شود که معرفت و ارادتش عقلی باشد نه حسی 
وی با طرح این سئوال که انسان کدامین موجود است، انسان متحرک به اراده است یا حیوان، گفت: اگر متحرک به میل است، حیوان است چون حیوان که اراده‌ای ندارد؛ اراده از سر عقل و معرفت بر می‌خیزد حیوان میل دارد و انسان است که صاحب اراده است زیرا معرفتی که برای او حاصل می‌شود، معرفت عقلانی است و انسان از آن گاهی آغاز می‌شود که ارادت او تابع معرفتی باشد که معرفت او نه حسی است نه وهم و خیالی است بلکه ارادت عقلی است، او حیاتی حکیمانه و انسانی دارد.
جوادی آملی با بیان اینکه مرحله بعدی از این حیات که با اندیشه و انگیزه تأمین می شود، انگیزه به تبع اندیشه است، افزود: اینجا دیگر بحث عقل و تعقل نیست، بحث شهود و ادراک شهودی و معرفت و عرفانی است که به تبع معرفت انسانی عشق زاده می‌شود؛ عشق در قله است که به تبع علم و ادراکی حاصل می‌شود که آن علم و ادراک به نوبه خود برای انسان یک حیات عارفانه ایجاد می‌کند.
فرزند آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی یادآور شد: پدرم وقتی در باب امام علی(ع) اثر علمی به قلم خودشان تحت عنوان حیات عارفانه امام علی(ع) نوشت ناظر به این بود که حیات حسی، خیالی، وهمی و عقلی که هیچ بلکه حیات عارفانه‌ای که او هر آنچه را که به لحاظ درک و ادراک داشت شهود می‌کرد، همه حقایق را او می‌دید چون آن معرفت حاصل می‌شود عشق زاده می‌شود عشق زاده شود، یک معرفت شهودی است.

 

 

 ارادتی که بر اساس معرفت شهودی و عارفانه شکل می‌گیرد، عشق می‌شود
وی با بیان اینکه ارادتی که بر اساس یک معرفت شهودی و عارفانه شکل می‌گیرد، عشق می‌شود، گفت: اگر ما به اندیشه بنگریم در آن سطح می‌گوییم حیات عارفانه و اگر به انگیزه بنگریم می‌گوییم حیات عاشقانه؛ عاشقانه و عارفانه این‌ها در مقابل هم و در حد هم هستند اما یکی ناظر به اندیشه است و دیگری ناظر به انگیزه و از این برتر ره سپردن به سوی حیات الهی است و سوق ذات الهی را درک کردن و به حق متحقق شدن است که آنجا جایگاه انبیا و اولیای الهی است.
جوادی آملی ادامه داد: پس مرتبه عشق به لحاظ این اصطلاح که عشق آیینه بلند نور است، را به هیچ جا نمی‌توانیم بگوییم گرچه گرایش سطوح مختلفی دارد، از حد میل آغاز می‌شود و به هوا و هوس می‌رسد و به اراده منتهی می‌شود و از آنجا حیات عارفانه آغاز می‌شود اما وقتی به سرزمین معرفت شهودی رسید، انسان حقایق را شهود کرد و در حوزه معرفت اینگونه عمیق با همه حقیقت هستی‌اش درک کرد چون خداوند همانطور که به انسان حس بخشید، قوه خیال، ادراک، عقل و شهود عطا کرد که بتواند حقایق هستی را بنگرد.
وی با تأکید بر اینکه باید از واژه‌ها خوب حراست کنیم، گفت: واژه عشق نه در حد حیات انسانی متوسط و نه در حد حیات حیوانی و هوس است و اگر کسی بر اساس هوا و هوس دوستدار دنیاست، این حب که واژه عظیمی است، در ارتباط با او به کار نمی‌رود.
رئیس مؤسسه پژوهشی اسرا گفت: وقتی آخرین نحوه محبت شکل می‌گیرد حبیب‌الله می‌شود و این همان اصطلاح و لقبی است که از ناحیه پروردگار عالم برای رسول اسلام(ص) در نظر گرفته شده است و اینطور نیست که خداوند ابراهیم را خلیل نامید و موسی را کریم و عیسی را روح‌الله نامید و رسول گرامی را تصادفاً به عنوان حبیب خود نامید.

 

 

عشق، اوج و قله انسانیت است
وی تأکید کرد: آخرین و برترین نوع کمالی که انسان می‌تواند در آن کمال خود را نشان دهد، اوج و قله انسانیت، عشق است و محبت لذا اگر لقبی بالاتر از حبیب‌الله بود خداوند به حبیبش می‌داد و او را با آن لقب می‌ستود بنابراین بالاتر از لقب حبیب لقبی وجود ندارد گرچه آن صفات هم جایگاه خاص خود را دارد.

 

 

انسان به میزان انگیزه و امیالش می‌ارزد 
جوادی آملی با بیان اینکه انسان به میزان انگیزه و میلش می‌ارزد، گفت: اگر انسانی در حد حیات حیوانی بود و ادراکات حسی برای او عزیز بود و او تمام توجه و گرایشش را به همین حیات نباتی دوخت او همچنان انسان بالقوه و حیوان بالفعل است اما اگر یک مرتبه بالاتر آمد و چنین انسانی سرزمین وجودش را این محبت الهی فراگرفت، قلمرو گرایشی که این شخص برای زندگی خود تأمین می‌کند نسبت به همه جهاتش همین حبی است که حاصل شده است.
وی گفت: اگر انسان مسئله حب دنیا و مطامع آن را مدنظر قرار داد، این نوع از حیات می‌بیند و این‌گونه از گرایش زندگی او را تأمین می‌کند اما اگر انسان از این برتر آمد و در حد حیات انسانی قرار گرفت حکیمانه یا متکلمانه زیست کرد همه چیز اول تصور کرده بعد تصدیق به فایده می‌کند و سپس انسانی مرید می‌شود ودر این مرحله از هستی انسان همه شئونات خود را بر اساس اراده می‌سازد که اراده مبتنی بر معرفت حکیمانه و متکلمانه است.
جوادی آملی با یادآوری اینکه زمام ارادت را معرفت به عهده دارد و هر مقداری که ارادت به تبع معرفت حرکت کرد، حیات انسانی در همان حد است، گفت: انسانی که علاقه‌مند به دنیاست و مختال فخور است چقدر می‌ارزد و اصلاً ارزش انسان چقدر است اگر گفتند به میزان محبوبت می‌ارزی، باید ببینیم محبوب ما چیست و کیست لذا قلمرو هستی انسانی در هر فراز و فرودی که هست آن انگیزه‌ای که او را زمامداری می‌کند، که اندیشه آن را دارد.

 

 

زبان عشق و ارادت، معرفت است
رئیس مؤسسه پژوهشی اسرا تأکید کرد: نکته قابل توجه این است که عشقی که مبتنی بر معرفت شکل می‌گیرد زبان ندارد، زبان عشق و ارادت معرفت است و هر مقداری که معرفت زمینه‌ساز باشد، عشق و ارادت کار می‌کند؛ وقتی انسان محبوبی را دوست داشت که محبوب رضا و غضب دارد مهر و قهر دارد به محبوبی می‌اندیشد که آن محبوب هرآنچه را دوست داشت، انجام دهد و از هر آنچه بد می‌داند، دوری می‌کند. 
وی با یادآوری اینکه ما به همان میزانی انسان‌ها را عاشق می‌دانیم که هم در جنبه محبت و مهر در میدان هستند و ارادت و محبت خود را به جنبه‌های الهی اظهار می‌کنند هم در جنبه قهری، گفت: ممکن است کسی تصور کند اگر کسی اهل محبت بود دیگر اهل قهر و خشونت و خشم نیست؛ در حالی که خشم الهی خشمی است که از هوا و هوس نبوده و مبنایش حس و خیال و فخور بودن نباشد و این همان زمانی است که « ...أَشِدَّاءُ ...؛...به خشم دراندازد» عاشقانه ضربه می‌زند نه اینکه اگر «... رُحَمَاءُ بَینَهُمْ ...؛... با همدیگر مهربانند...» (آیه ۲۹ سوره فتح) است، عاشقانه است و اگر اشداء است غیر عاشقانه است.

 

 

کربلا بر اساس عشق اداره شد و مبتنی بر معرفت بود 
وی با یادآوری اینکه کربلا بر اساس عشق اداره شد، گفت:‌این کربلا مبتنی بر معرفت بود و آن معرفت که بر اساس مظاهر و اراده الهی بوده است، هم «أَشِدَّاءُ» و هم « رُحَمَاءُ» عاشقانه است و اگر کسی به این مرحله رسید هم مهر و حیاتش عاشقانه است و زمینه حیات عرفانه را تأمین می‌کند و این همان چیزی است که کشور و جامعه ما مشتاق این عشق است.
اندکی صبر نمایید...