بیاموزید و جایزه بگیرید

 

 

فضیلت اخلاقی «صداقت» در سبک زندگی معنوی

صداقت یک ارزش اخلاقی جهانی است. افراد مختلف با دیدگاه‌های متفاوت درباره‌ی جهان، انسان و خداوند، همگی بر ارزش راستگویی و صادق بودن تاکید می کنند. با این وجود، همین مفهومِ ساده و ارزشِ بدیهی، با ابهامات مختلفی همراه است. روشن کردنِ مفهوم صداقت و مرز آن با مفاهیم مشابه، پیدا کردن مصداقهای عملی آن، و همچنین تامل درباره‌ی این که چه چیزی باعث می‌شود صداقت برای ما ارزشی مهم باشد؟ و کجا حق داریم آن را نقض کنیم؟ از جمله مسائل فلسفی است که درباره‌ی مفهوم صداقت مطرح است.

برای ورود به این بحث، خوب است در نظر داشته باشیم که مفهومِ صدق برای ما کاربردهای متفاوتی دارد. مثلاً گاهی می‌گوییم یک گزاره صادق است، به این معنا که آنچه آن گزاره بیان می‌کند، منطبق با واقع است. اینجا منظور ما صدقِ زبانی است. اما گاهی از صدقِ نیّت سخن می‌گوییم و صدق را به قصد فرد نسبت می‌دهیم. در اینجا منظور ما این است که فرد به دنبال فریب و گمراه کردن دیگران نیست. گاهی نیز می‌گوییم یک عمل، صادقانه است. در اینجا منظور ما این است که این عمل از نیّتی صادقانه نشأت گرفته و در انطباق با آن است. و گاهی می‌گوییم یک فرد، انسانِ صادقی است. در اینجا ما صداقت را به عنوان یک فضیلت انسانی به یک فرد نسبت می‌دهیم، و معمولاً منظورمان این است که گفتار، نیات و اعمال این فرد صادقانه بوده و به دنبال فریب دیگران نیست.

راست‌گویی مصداقی از مفهوم بزرگتری است به نام صداقت. صداقت یعنی پنج ساحت شخصیت و منش فرد همه بر هم منطبق و با هم هماهنگ بوده و به قول روانشناسان integrity داشته باشند. این پنج ساحت شامل :

سه ساحت درونی یعنی ساحت عقیدتی- معرفتی (باورها)،  ساحت احساسی- عاطفی؛ و ساحت ارادی یا خواسته‌های فرد و دو ساحت بیرونیِ گفتار و کردار می شود.

 در صورت عدم هماهنگی این ساحات، با بی‌صداقتی مواجه خواهیم بود که مشهورترین آنها عدم راست گفتن و به عبارتی عدم انطباق ساحت یک (باورها) با ساحت چهار (گفتار) است.

 

در اینجا سوالی مطرح می شود و آن اینکه:

 یک گفتار چه زمانی صادقانه است؟ آیا در همه مواردی که باور فرد با گفتار او هماهنگ باشد با راست‌گویی مواجه خواهیم بود و بالعکس همه مواردی که باور فرد با گفتار او ناهماهنگ باشد با دروغ‌گویی مواجهیم؟ شاید برای ما راحت‌تر باشد که برای پاسخ به این سوال، به سوال معکوس آن پاسخ بدهیم، یعنی یک گفتار چه زمانی صادقانه نیست؟ ممکن است بلافاصله فکر کنید گفتاری که چیزی خلاف واقعیت بگوید، صادقانه نیست. مثلاً اگر الان ساعت دوازده ظهر باشد و من به شما بگویم «الان ساعت ده صبح است»، گفتاری غیر صادقانه و دروغ به شما عرضه کرده‌ام. به نظر نمی‌رسد این شرط، برای دروغ گفتن کافی باشد.

فرض کنید ساعت من خراب است و واقعاً ده صبح را نشان می‌دهد، در این صورت اگر من با نگاه به ساعتم آنچه را می‌ بینم عیناً به شما اعلام کنم، حتماً می‌پذیرید که من دروغی نگفته‌ام، بلکه دچار خطا شده‌ام. افراد در شرایط مختلفی ممکن است دچار خطای شناختی شوند، مثل کودکانی که خیالات خود را واقعی تصور می‌کنند، افرادی که تحت تاثیر داروی بیهوشی هستند، یا سالمندانی که دچار اختلالات حافظه شده‌اند. علاوه بر این، حتی افرادی که دچار خطای شناختی نشده‌اند هم، در گفته‌ها و نوشته‌هایشان به اندازه‌ی کافی دقیق نیستند و خیلی وقت‌ها حرف‌هایشان دقیقاً با واقعیت منطبق نیست. اینجا باید به این نکته توجه کنیم که مطابق با واقع بودن یا نبودن، نسبی و تقریبی است. مثلاً اگر فردی در روزی آفتابی بگوید «دارد باران می بارد» حرفی خلاف واقع زده است، و اگر کسی در روزی بارانی یک دقیقه بعد از قطع شدن باران بگوید «دارد باران می‌بارد» هم حرفی خلاف واقع زده است. اما ما احساس می‌کنیم گفته‌ی نفر اول با واقعیت تضاد بیشتری دارد تا نفر دوم و معمولاً حرف نفر دوم را تقریباً صادق می‌دانیم. در چنین مواردی ما گفته‌ی فرد را با وجود این که مطابق واقع نیست، دروغ به حساب نمی‌آوریم، چرا که آن فرد قصد فریب دادن ما را نداشته است و به اشتباه یا از روی غفلت و بی‌دقتی حرفی خلاف واقع زده است. پس در صادقانه نبودنِ گفتار علاوه بر عدم انطباق با واقع، نیّتِ فریبکاری هم ضرورت دارد.

از طرف دیگر، گاهی ممکن است فردی چیزی بگوید که مطابق با واقع است، اما در آن نیّتی صادقانه نداشته است. مانند اوقاتی که فرد با پنهانکاری بخشی از واقعیت را نگفته و فقط بخشی از آن را می‌گوید تا شنونده را به اشتباه بیندازد. همچون دانش‌آموزی که برای توجیهِ دیر رسیدنش به مدرسه می‌گوید «دیشب پدرم مریض بود و من تا صبح نخوابیدم» در حالی که بیداری او به علّت تماشای تلویزیون بوده است و نه بیماری مختصر پدرش! یا حتی در مواردی که فرد قصدِ فریب دیگری را دارد اما به دلیل این که خودش هم دچار یک خطا شده است، نهایتاً جمله‌ای صادق را به زبان می‌آورد. مانند دزدی که به اشتباه فکر می‌کند اموال دزدی در جایی هستند که خودش پنهان کرده ، و برای فریب دادن پلیس می‌گوید «آنها را همدستم برده است» درحالی که واقعاً هم همدستش آن ها را برده است و خودش خبر ندارد. آیا در این موارد می‌توانیم بگوییم فرد دروغ گفته است؟ اگر فردی با پنهانکاری، اما راستگویی دیگری را فریب دهد، می‌توانیم او را به عدم صداقت متهم کنیم؟ اگر با نیتی فریبکارانه جمله‌ای صادق را به زبان بیاورد چطور؟ 

حال فرض کنیم که فردی با این پیش‌فرض که طرف مقابلش از او انتظارِ راستگویی ندارد، جمله‌ای خلاف واقع به زبان بیاورد، یا عملی غیرصادقانه انجام دهد. مثلاً بازیگری که روی صحنه‌ی تئاتر، بازیگر دیگری را به قتل متهم می‌کند. شاعری که قد محبوبش را مثل سرو بلند توصیف می‌کند؛ یا کسی که در بازی مافیا، ادعا می‌کند مافیا نیست، در حالی که واقعاً هست. آیا در چنین مواردی که قراردادی نانوشته بین گوینده و شنونده وجود دارد که طبق آن، شنونده انتظار شنیدن جملات واقع‌گو را ندارد، باز هم گوینده دروغ گفته است؟ اگر این قراردادها، مربوط به صحنه‌ی نمایش یا یک بازی نباشند، و قراردادهای اجتماعی باشند که رفتار ما را با بقیه تنظیم می‌کنند چطور؟ مثلاً طبق عرف، ادب حکم می‌کند با محبت و احترام با دیگران صحبت کنیم در حالی که ممکن است قلباً نسبت به آنها محبت یا احترام نداشته باشیم. آیا اینجا نیز مصداقی از دروغ‌گویی اتفاق افتاده است؟ یا این‌که همچون صحنه‌ی تئاتر، در روابط رسمی هم ما از یکدیگر انتظار راستگویی نداریم؟

پاسخ به این سوالات چندان ساده نیست. با این که می‌دانیم سه مولفه‌ی «خلاف واقع بودن»، «پنهان کردن واقعیت»، و «نیت فریبکاری» در صادقانه نبودن یک گفتار نقش دارند، اما برای تصمیم‌گیری درباره‌ی این‌که در یک موقعیت، عمل یا گفتار غیرصادقانه‌ای رخ داده است، باید بتوانیم تشخیص دهیم کدام یک از این عوامل نقش مهم‌تری دارند. 

اما اصلاً چرا صادق بودن اهمیت دارد؟ چرا نباید دروغ گفت یا رفتاری فریبکارانه و غیرصادقانه داشت؟ آیا دروغ گفتن همیشه بد است؟ آیا نمی‌توان نیتی خوب اما فریبکارانه داشت؟ اندیشمندان برای اثبات ضرورت صداقت دلایل متفاوتی ارائه می‌کنند. طبق دیدگاه‌های دینی، فرد اولاً به خاطر رابطه‌ای که با خداوند دارد باید صداقت داشته باشد. انسانی که خودش را در محضر خداوند که آگاهِ مطلق است می‌بیند، نباید واقعیت را تحریف کند. این نوعی گستاخی در برابر خداوند و خلاف بندگی به حساب می‌آید. علاوه بر این، آموزه‌های دینی به ما می‌گویند صداقت باعث نجات شده (النّجاه فی الصدق) و دروغ‌گویی خطایی است که خطاهای بزرگتری را به دنبال دارد (الکذب مفتاح لکلّ شر). بنابراین دروغ گفتن، هم خلاف وظیفه‌ی ما در برابر خداوند است، و هم رابطۀ ما با دیگران را خراب می‌کند. 

فیلسوفان نیز دلایل مختلفی علیه دروغگویی آورده‌اند. ارسطو دروغگویی را تهدیدکننده‌ی زندگی اجتماعی می‌داند. زندگی اجتماعی ما از سطح روابط دوستی، خانوادگی، تا روابط شهروندی، هم‌میهنی و هم‌نوعی مبتنی بر اعتماد است. دروغ‌گویی و تمایل به فریب دادن، اعتماد را که مبنای روابط انسانی است تهدید می‌کنند. طبق دیدگاه فیلسوفانی چون آگوستین و کانت نیز دروغ گفتن تحت هر شرایطی ممنوع است. از نظر کانت فردی که دروغ می‌گوید، وظیفه‌ی انسانی‌اش را به جا نیاورده است و با این کار به کل بشریت لطمه می‌زند؛ چرا که با این کار تنها یک نفر را فریب نداده، بلکه اصلِ سخن گفتن را بی‌اعتبار کرده است و این باعث می‌شود تمام قراردادها و پیمان‌های انسانی اعتبار کمتری پیدا کنند. 

با این حال، به نظر می‌رسد گاهی انسان‌ها دلایلِ قانع‌کننده‌ای برای دروغ گفتن دارند. به طوری که اگر کسی دلایل آنها را بداند، آنها را بابت دروغ گفتن سرزنش نمی‌کند. به چنین دروغ‌هایی، دروغ سفید یا مصلحت‌آمیز گفته می‌شود. دروغ‌های مصلحت‌آمیز، دروغ‌هایی هستند که گفتن آنها آسیب مهمی به کسی نمی‌زند، یا فایده‌ی زیادی برای گوینده یا شنونده به دنبال دارند، و یا شاید هیچ وقت فرد شنونده از دروغ بودن آنچه به او گفته شده با خبر نشود. مثلاً وقتی دوستی از شما می‌پرسد چرا به مهمانی جشن تولد نمی‌آیید؟ و به جای این که دلیل واقعی آن یعنی دعوایی که در خانه رخ داده و از آن شرمنده و ناراحتید بگویید، می‌توانید با یک دروغ کوچک و ساده، او را قانع کنید در حالی که واقعاً برای او فرقی ندارد چرا شما به مهمانی نمی‌آیید. یا وقتی کسی برای شما ساعت بسیار گران‌قیمتی خریده که از آن متنفرید، اما برای خوشحال کردنش می‌گویید که همیشه آرزوی داشتن چنین ساعتی را داشتید. و یا رزمنده‌ای که در میدان جنگ آسیب‌دیده و در آستانه‌ی جان دادن است، و هم‌رزمانش برای آرام کردنش به او به دروغ مژده می‌دهند که در عملیات پیروز شده‌اند. آیا در چنین مواردی اجازه داریم دروغ بگوییم؟

 فیلسوفانی که ارزش اخلاقی کارها را بر اساس نتایج آن مشخص می‌کنند، پاسخشان به این سوال مثبت است. آنها می‌گویند اگر در موقعیتی دروغ گفتن فایده‌ی بیشتری برای افراد بیشتری داشته باشد، ما مجازیم دروغ بگوییم، اما لغزندگی جاده‌ی دروغ‌های مصلحت‌آمیز، باعث اعتراض فیلسوفان به این دیدگاه شده است. اگر گفتن دروغ‌های مصلحت‌آمیز را مجاز بدانیم، آن‌گاه مصلحت‌های فراوانی می‌توان پیدا کرد که به خاطرشان بتوانیم دروغ بگوییم، تا جایی که مرز دروغ سفید و سیاه به تدریج کمرنگ می‌شود و دروغ‌گویی به یک عادت اجتماعی تبدیل می‌شود. بنابراین با اینکه عقلاً می‌توان دید در موارد خیلی خاصی دروغ گفتن می‌تواند اخلاقاً مجاز باشد، اما نباید بی‌قید و شرط آن را آزاد کرد.

اما پرسش دیگری که می‌توان درباره‌ی صداقت پرسید، این است که آیا ممکن است صداقتِ بیش از حد نیز غیر اخلاقی باشد؟ طبق نگاه ارسطویی به فضایل، هر خصلتِ خوبی در صورتی که با اعتدال همراه باشد، فضیلت به حساب می‌آید و اگر به افراط یا تفریط کشیده شود، دیگر فضیلت نخواهد بود. با این حساب آیا صداقت نیز می‌تواند شکلی افراطی به خود گرفته و از اعتدال دور شود؟ و آیا ممکن است از نظر اخلاقی ما همیشه وظیفه نداشته باشیم تمام حقیقت را بیان کنیم؟ چنان‌که سعدی نیز در گلستان می‌گوید «جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت»، اگرچه صداقت برای ایجاد اعتماد و شکل‌گیری جامعه ضروری است، اما اگر به اسمِ صداقت انسان‌ها تمام واقعیاتی را که دربارۀ یکدیگر می‌دانند به زبان بیاورند، و هیچ پرده‌پوشی، امانتداری و مصلحت‌سنجی در گفته‌هایشان نداشته باشند، مفاسد مختلفی ایجاد شده و زندگی اجتماعی مختل خواهد شد.

با این‌که راستگویی و تعهد به حقیقت در رفتار و گفتار یکی از فضایل اساسی است، اما این به آن معنا نیست که هر حقیقتی را باید افشا کرد. آنچه حقیقت‌گویی را محدود کرده و از افراط باز می‌دارد، توجه به دیگر اصول اخلاقی است. فضایل اخلاقی و اصولی مانندِ رازداری، امانتداری، پرده‌پوشی، تواضع، مراقبت و حکم می‌کنند که ما تمام حقایقی که می‌دانیم بر زبان نیاوریم. مثلاً وقتی موضوعی به عنوان راز به ما گفته شده است، وقتی از عیب‌ها و مشکلات دیگران خبر داریم و افشای آن می‌تواند به آنها آسیب بزند، وقتی بیان یک حقیقت می‌تواند رابطه‌ی دو نفر را به هم بزند، و زمانی که بیان داشته‌هایمان می‌تواند دیگران را دچار حسرت و اندوه بکند. در غالب اوقات برای پرهیز از چنین پیامدهایی، نیازی به دروغ گفتن نیست. تنها باید با در نظر گرفتن اصول اخلاقی مختلف، و با خلاقیت و سنجیده­گی راه سومی را یافت.

 

 

پاسخ دهید و جایزه بگیرید

  • فعالیت و سنجش

حال که تبیین هایی از مفهوم صداقت ارائه شد از خوانندگان عزیز درخواست می شود با توجه به جدول زیر اشاره کنند که

کدام یک از فعالیت‌های درج شده درجدول را می‌توان مصداقی از صداقت دانست و کدام یک را نمی‌توان؟

فکر می‌کنید ستون آخر، معنادار است؟ آیا بین صداقت داشتن و صداقت نداشتن حالتی وجود دارد؟

نیاز به توضیح

عدم صداقت

صداقت

موضوع

ردیف

 

 

 

کشیدن کاریکاتور یک فرد در نسبت با چهره واقعی‌ او

1

 

 

 

استفاده از اپلیکیشن‌های زیبایی برای ویرایش چهره یک فرد در نسبت با چهره واقعی او

2

 

 

 

فردی که در مترو فروشندگی می‌کند، اما به دیگران می‌گوید مدیر فروش یک کسب و کار هستم.

3

 

 

 

فردی که در مواجهه با مرگ عزیزی، دچار شوک شده و به دیگران می‌گوید آن فرد زنده است.

4

 

 

 

افرادی که در یک کشتی در طوفان گیر کرده‌اند و یکی از اعضا با آنکه می‌داند امیدی به نجاتشان نیست به آن‌ها می‌گوید "همه چیز درست می‌شود! نجات پیدا می‌کنیم."

5

 

 

 

فردی در گفتن قیمت خرید لباسش آن را رو به بالا گرد می‌کند. به عنوان مثال 569هزار تومان را 570هزار تومان می‌گوید.

6

 

 

 

وقتی مهمانی به خانه‌مان می آید و پدر و مادر می‌گویند "خانه خودتان است"

7

 

 

 

مردی در حال فرار از جلوی شما می‌گذرد و چند لحظه بعد مرد دیگری با چاقو از شما می‌پرسد که آن مرد از کدام مسیر رفته است و شما مسیر دیگری را به او نشان می‌دهید.

۸

 

 

 

به مادربزرگتان که برای تولد شما یک تی‌شرت بدریخت أورده است می‌گویید از تی‌شرت خوشتان آمده است.

۹

 

 

 

به خانواده دختری که از اخلاق و رفتار پسر همسایه شما می‌پرسد فقط خوبی‌های پسر را می‌گویید و از اینکه او زیاد در کوچه دعوا راه می‌اندازد چیزی نمی‌گویید

۱۰

 

 

به 10 نفر از کسانی که پاسخ درست به سوال های ده گانه ما داده باشند به قید قرعه جوایزی تعلق می گیرد .

  در نوشتن این متن از مقاله «راستگویی و دروغگویی در فلسفه اخلاق»، محمد لگنهاوزن، مجله معرفت سال 1374 شماره 15 و سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان «اخلاق رفتار: راست‌گویی» بهره برده شده است.

 

اندکی صبر نمایید...