آدم

آدم

نام برای انسان است و در اصل بمعنی مرد گندم‏گون بوده و نام پیغمبری است که پدر همه آدمیان است و در اصطلاح عرفا خلیفه خدا و روح عالم است.

  آدم جامع جمیع اسماء و صفات الهی است بحکم آیه شریفه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها.

 

  خواجه عبد اللّه گوید: آدم دو چیز بود طینت و روحانیت، طینت وی خلقی بود و روحانیت وی امری بود، که داند سر فطرت آدم؟ که شناسد دولت رتبت آدم عقاب هیچ خاطر بر شاخ درخت دولت آدم ننشست، دیده هیچ بصیرت جمال خورشید صفوت آدم درنیافت، چون در فرادیس اعلی آرام گرفت و راست برنشست گمان برد که تا ابد او را همان پرده سلامت مى‏باید زدن از جناب جبروت و درگاه عزت خطاب آمد یا آدم ما میخواهیم از تو مردی بسازیم تو چون عروسان برنگ و بویی قناعت کردی یا آدم دست از گردن حوا بیرون کن که ترا دست در گردن نهنگ عشق مى‏باید، و با شیر شریعت- هم‏کاسگی مى‏باید کرد، رو در آن خاکدان بنشین بنانی و خلقانی و ویرانی قناعت کن تا مردی شوی، جان فشان و راه‏کوب و راد زی و مرد باش تا شوی باقی چون دامن بر فشانی زین ما و من، یا آدم نگر تا خودبین نباشی و دست از خود بیفشانی که آن فرشتگان که به پرده «و نحن نسبح‏ بحمدک» نوای «سبوح قدوس» زدند، خودبین بودند، دیده در جمال خود داشتند، لاجرم باطن ایشان از بهر شرف تو از عشق تهی کردیم، که ترا از قعر دریای قدرت از بهر آن برکشیدیم تا بر پرده عصیان خویش نوای «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» زنی دور باش از صحبت خودپرور عادت پرست بوسه، بر خاک کف پای ز خود بیزار زن.

  پیر طریقت گفت الهی تو دوستان را به خصمان مى‏نمایی، درویشان را بغم و اندوه که میدهی بیمار کنی، و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی، و با وی چندان احساس کنی، سعادتش بر سر دیوان کنی و به فردوسش او را مهمان کنی، مجلسش روضه رضوان کنی، تا خوردن گندم با وی پیمان کنی و خوردن آن در علم غیب پنهان کنی، آنگه او را بزندان کنی و سالها گریان کنی، جباری تو، کار جباران کنى.

  خطاب آمد ای آدم اکنون که قدم در کوی عشق نهادی از بهشت بیرون شو که این سرای راحت است و عاشقان درد را با سلامت دار السلام چه کار؟

  عشقت بدر من آمد و در زد در باز نکردم آتش اندر در زد. ( عده ج 1 ص 161)

داود قیصری گوید: و تخصیص کلمه آدمیت را بحکمت الهی از آن جهت است که چون حضرت آدم برای خلافت روی زمین آفریده شده است مرتبت جامع تمام مراتب عالم و مرآت مرتبت الهیت است و مظهر تمام اسماء غیب العیوب است و آینه تمام نمای وجود سرمدی است و مراد از کلمه آدمیت روح کل است. (شرح فصوص، ص 59 )

 

  جامی گوید :

  نسخه مجمل است و مضمونش ذات حق و صفات بیچونش‏

  متصل با دقایق جبروت مشتمل بر حقایق ملکوت‏

  باطنش در محیط وحدت غرق ظاهرش خشک لب بساحل فرق‏

  صورت نیک و بد نوشته درو سیرت دیو و دد سرشته درو

  *

  ای برادر تو همین اندیشه ما بقی خود استخوان و ریشه‏

  گر گلست اندیشه تو گلشنی ور بود خاری تو هیمه گلخنى‏

  در بیان مقام والایی که آدمی میتواند بدان برسد مولانا گوید :

  آدمی کوه است چون مفتون شود کوه اندر مار حیران چون شود

  خویشتن نشناخت مسکین آدمی از فزونی آمد و شد وز کمى‏

  خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش را بر دلق دوخت‏

  صد هزاران مار و که حیران اوست او چرا حیران شده است و مار دوست‏

  داستان خلقت آدم و حوا و مرتکب گناه شدن آن در بهشت و اخراج آنها از آن مکان مقدس یکی از مسائلی است که تقریبا همه ادیان آسمانی بدان گویا شده‏اند بویژه در قرآن مجید بصورتی نازل‏ شده است که عارفان و اهل ذوق توانسته‏اند بدان رنگ ذوقی بدهند مخصوصا اینکه درهمان سوره‏های اولیه قرآن از نخستین انسان بعنوان خلیفه یاد شده است که فرمود إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً و بدین ترتیب خداوند مقام خلافت خود را بانسان واگذار میکند فرشته‏گان ناراحت میشوند و میگویند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ.

 

  مولانا به زبان حال آنان گوید:

  کز چه مقصود است نقشی ساختن کاندران تخم فساد انداختن‏

  مایه ظلم و فساد افروختن‏

  مسجد و سجده‏کنان را سوختن تا آن هنگام که حقیقت انسان را برای فرشته‏گان نمودار کرد که فرمود عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ، قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا در این مقام است که از ناحیه پروردگار ندا آمد أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ.

 حافظ گوید :

  آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال بنام من دیوانه زدند

  و این همان بار امانتی است که فرشتگان از آن سرباززدند

  در روایات نیز از انسان کامل به عنوان نمونه خدا و بعبارت دیگر خلیفه حق یاد شده است چنانکه فرمودند

  فخلق اللّه تعالی آدم علی صورته‏ یا ان اللّه تعالی خلق آدم علی صورته‏

  آدم جبروتى‏  

  منظور عقل است که اول ما خلق اللّه است در مقابل آدم ملکوتی و آدم خاکى.

  رجوع شود به انسان کامل ص 161

  آدَمِ مَوجُودات‏

 و عبارت دیگری است از اصطلاح آدم جبروتى- منظور عقل اول است چون اول ما خلق است و سر سلسله موجودات است و شاید بدین جهت باشد که در حدیث آمده است که خداوند آدم را بصورت خود آفرید زیرا عقل اول واسطه در فیض تمام عقول و نفوس است و نخستین است چنانکه آدم ابو البشر نسبت بآدمیان. ( از انسان کامل ص 72 )

  آدم مَلَکِىّ‏

 چون در سلسله آفرینش اجرام و اجسام نخستین موجود جسمی فلک اول است از این رو بدان اطلاق آدم ملکی (بضم میم) کرده‏اند. از انسان کامل ص 162